آن گوشه ی دنج سمت چپ
با اينکه تنها دويدن را دوست دارم، با اينکه مسيرهايي را انتخاب ميکنم که با آدمها روبهرو نشوم، با اينکه ساعاتي را براي دويدن انتخاب ميکنم که خلوتترين ساعات شبانهروز هستند، هميشه يکجور نياز به ديده شدن در وجودم هست. حتا وقتي تا کيلومترها ماشيني ديده نميشود و اتوبان خالي خالي است، هميشه فکر ميکنم کسي هست که مرا ميبيند. کمرم را صاف ميکنم و استيل دويدن را نگه ميدارم. حتا با آن نفر خيالي حرف ميزنم. مثلاً ميگويم: شما چطوريد؟ من بد نيستم و فکر ميکنم امشب شب خوبي باشد. يا ميگويم: ميداني! زندگي تکرار نميشود و اين عمل کردن را غيرممکن ميکند. اما ميشود بهترين حس را داشت و من گاهي دارم.
چه دلیلی دارد که آدمی سرحال و ترکهای مثل من هر شب ده کیلومتری را بدود، تقریباً بدون توقف. من نه اضافه وزن دارم و نه سیستم قلب و عروقی بدنم دچار اشکال خاصی است. پس با یک الگوی متعادلتر هم میتوانم ورزش کنم. کمی غیرمعقول بهنظر میرسد. تا بهحال برایم اینطور نبود؛ خیلی هم دلچسب و حماسی بهنظرم میآمد. دوندهی خستگیناپذیر. مرد تنهای سفیدپوش خیابانهای شهر. این حسها بیشتر میشود. بهخصوص اگر در جهت خلاف حرکت ماشینها بدوم.
آن گوشه ی دنج سمت چپ
ویژگی ها | |
---|---|
ناشر: | چشمه |
نویسنده: | مهدی ربی |
برند |
|