روزهای خاکستری
عشقی که در گاهواره متولد می شود و در خاکستری روزهای سرد پنهان می شود و در بهار زندگی اوج می گیرد ...
خانه پر از هياهو بود.دود اسپند همه جا را پر كرده بود به حدي كه چشم چشم را نميديد.
همه فاميل جمع بودند.همه شاد بودند و مي خنديدند حيات اب و جارو شده و بوي محبوب شب همه جا پيچيده شده بود ريسه چراغ هاي رنگي باغ را زيبا تر ساخته بود .
گوشه اي از باغ ديگ هاي بزرگي روي هيزم گذاشته بودند و اشپز هاي زيادي مشغول تهيه و تدارك شام بودندبچه ها گوشه ديگر جنب و جوش شيريني داشتند و بزرگترها هر كدام به كاري رسيدگي ميكردند.
تمام اتاق ها پر از ممهمان بود خانم ها در طبقه پايين و اقايان در طبقه بالا بودند.همه خدا را شكر ميكردند و به سودابه تبريك ميگفتند كه اين بار نوزاد سالمي به دنيا اوردهاو كه بعد از ازدواجش چهار بچه مرده به دنيا اورده بود بالاخره صاحب دختر سالمي شده بود .
سودابه عزيز دردانه و اخرين فرزند خان بابا يكي از مالكان بزرگ محلات شميران بود و همه خان بابا را بزرگ خود مي دانستندو او را به طور خاصي دوست ميداشتند و احترام خاصي برايش قائل ميشدند .
هيچ كس به خود اجازه نميداد چه در حضور خان بابا و چه در غيابش پشت سر سودابه حتي او را با كلمه تو خطاب كند او در بين خواهران و برادرش ارج و قرب زيادي نزد خان بابا داشت.
به سن جواني كه رسيد با وجود خواستگاران زيادي كه داشت به رسم فاميليي كه با دنيا امدن كودك دختري نامش را بر روي پسري از همان فاميل مي نهادند به همه خواستگاران جواب رد داد و به همسري پسرعموي خود در امد درست مثل خواهر بزرگش پروانه...
روزهای خاکستری
ویژگی ها | |
---|---|
ناشر: | شقایق |
نویسنده: | هانیه حدادی اصل |
برند | شقایق |