آختامار
کتاب آختامار اثر هما جاسمی توسط انتشارات نگاه در 163 صفحه به چاپ رسیده است.
قسمتی از متن کتاب:
عصرها که به خانه بر میگشتم، فاروق روی چهارپایهاش دم در آسانسور نشسته بود و با خمیر خاکستری رنگی بازی میکرد و به محض اینکه صدای سلامم را میشنید مثل فنر از جا میپرید، لبخندی توی چشم های سبزش مینشست و درِ آسانسور را برایم باز میکرد و دکمۀ شمارۀ ۵ را فشار می داد و بعد سرش را پایین میانداخت و تمام مدتی که آسانسور قدیمی بالا میرفت، به نقطهای روی کفشهایش خیره میماند. تا وقتی که دوباره در را برایم باز میکرد، صورتش را نمیدیدم و با این که میدانستم زبان نمیفهمد، موقع پیاده شدن به آلمانی میگفتم: «مواظب خودت باش.» گاهی قفلِ خانه را که باز میکردم سَرَم را بر میگرداندم و از پشت در طلایی ِ مشبک، اول چهره و بعد کلاهش را میدیدم تا اینکه با صدای کش آمدن طنابهای آسانسور، به کلی ناپدید میشد.
هفتۀ سومی بود که فاروق آسانسورچی شده بود و من از کتاب فروشی برمیگشتم و یکی از کتابها را جلوی صورتش گرفتم و برای این که حرفم را بفهمد، با دست روی جلد کتاب زدم و گفتم: «تو چرا مدرسه نمیری؟» سرش را بلند کرد و همین طور که نگاهم میکرد چشمهای سبزش پر از اشک شدند و رنگ صورتش برگشت و در حالی که انگشتهای کوچک دست راستش را کفِ دست چپش فرو میکرد ، به سختی صداهایی از خودش در آورد و بعد سرش را پایین انداخت و من برق اشکهایش را روی کف چوبی آسانسور دیدم. تنم داغ شد. نمی دانستم چه کار کنم. چندک زدم و بازویش را گرفتم و به صورتش نگاه کردم و گفتم: «عیبی نداره، گریه نکن، طوری نیست، من نمیدونستم … معذرت میخوام!» اما فاروق سرش را بلند نکرد. از آسانسور پیاده شدم و او مثل همیشه پشت توری گم شد.
چند روز بعد از این ماجرا، خانم شوارتزر را در دراگ استور دیدم و برعکسِ همیشه که از دستِ پُر حرفیهایش فراری بودم، جلو رفتم و احوالپرسی کردم تا بتوانم دربارۀ فاروق پرس و جو کنم. خانم شوارتزر به قفسهای که پر از شیشههای ویتامین بود تکیه داد و صدایش از هیجانِ داستانی که میگفت به لرزه افتاده بود: «مگه نمی دونستی چی شده؟ به تو نگفته بودم؟ ….
شما می توانید با خرید کتاب آختامار از بانک کتاب یکتامهر در سریعترین زمان ممکن آن را درب منزل یا محل کار خود تحویل بگیرید.
تلفن: 66403535-021
آختامار
ویژگی ها | |
---|---|
تعداد صفحه: | 163 |
سال چاپ: | 1399 |
قطع: | رقعی |
مناسب برای: | بزرگسالان |
موضوع: | داستان کوتاه |
ناشر: | نگاه |
نوع جلد: | شومیز |
نویسنده: | هما جاسمی |