ماه شرف

ماه شرف

کتاب ماه شرف اثر شرمین نادری توسط انتشارات آوند دانش در 130 صفحه به چاپ رسیده است.

«شرمین نادری» نویسنده‌ی داستان‌های ایرانی متولد سال 1355 در تهران است. او تحصیلاتش را در رشته‌ی تصویرسازی دانشگاه تهران به سرانجام رساند و ورود او به دنیای مطبوعات با همکاری مجله سیب و چلچراغ در دهه‌ی هفتاد آغاز شد. او از دهه‌ی هشتاد درزمینه‌ی تصویرگری کتاب و نویسندگی مشغول به فعالیت است و همکاری با برنامه‌ی رادیو هفت را در کارنامه‌ی کاری‌اش دارد و کتاب شعر نیز می‌نویسد. «کتاب جادو» اولین اثر از این نویسنده است که سال 1383 منتشر شد. او پس از این اثر نوشتن را به‌طورجدی دنبال کرد و «خانجون و خواب شمرون» سال 1389، «خانجون و کوچه پریون» سال 1390 و «خانجون و بوی ریحون» سال 1390 از او به چاپ رسید که روایت زندگی مردم در کوچه و پس‌کوچه‌های قدیمی تهران است. این نویسنده روزگار دور و کهن را دستمایه‌ی داستان‌هایش قرار می‌دهد و زندگی در گذشته را به تصویر می‌کشد.

اثر حاضر داستان یک خانواده‌ی با اصالت در اواخر دوران قاجار و اوایل پهلوی است. زن این خانواده به نام «ماه شرف» است که به بیماری سل مبتلا شده است. او به همراه کنیز جدیدش که دختری جوان و باسواد به نام «مستوره» است راهی عمارت بزرگی در محله‌ی گلابدره‌ی تهران می‌شوند. «ماه شرف» شاهزاده‌ای دنیا دیده است که روزهای آخر عمرش را می‌گذارند. او فرانسه می‌داند و از کنیزش می‌خواهد او را در نوشتن داستان زندگی‌اش همراهی کند. «ماه شرف» در این داستان به درمانی برای بیماری‌اش دست می‌یابد که متفاوت از داروهای دیگر است. او در اواخر عمرش وارد داستان جدید و دنیای نویی می‌شود که به آینده راه دارد.

قسمتی از متن کتاب:

دوست محمد آغا می‌گوید از پسرهای این شاه یا آن شاه بوده، از یکی از زن صیغه‌ای‌های بدبختش. کسی خبر ندارد، مریض بوده، از فرنگ آمده و یک‌راست آمده باغ گلابدره‌ی ما. می‌گویم نکند پسر آقای من بوده، محمدآغا می‌گوید: «نه، هیچ بار خاطری نداشته پیش آقای ما، قوم‌وخویش بوده. از آقا خواسته بودند راهش بدهد. راهش داده‌اند، گویا عمه خانمتان سفارشش را کرده بوده، طفلک اینجا مانده یکی دو سالی. همین‌جا می‌خوابیده، جایی نمی‌رفته، کسی را نمی‌دیده جز باغبان و دخترش اما به دختر فقط درس می‌داده. طبیب فرنگی سفارت روس دو بار آمده دیدنش، طبیب فرانسوی آمده دوا تجویز کرده، دوا از ینگه‌دنیا فرستاده بودند برایش، اما حالش خوب نمی‌شده. بعد هم مدتی به شعر و شاعری و وقت‌گذرانی مشغول بوده و دست آخر به گفته مهتر و باغبان خل شده و شروع کرده به دیدن یک چیزهایی که آدمیزاد نمی‌بیند. می‌گویند با درودیوار حرف می‌زده، می‌گفته روزهای نیامده را می‌بیند. عاقبت تهران را، پر از اتول فرنگی و دود، بعد هم شروع کرده به نوشتن چیزهایی روی درودیوار اتاقش، آن هم به زبان فرانسه و یک زبان دیگر که کسی نمی‌دانسته و دست آخر هم یک روزی گم شده.

اصلاً آب شده و توی زمین رفته، این‌ها را دوست‌محمدآغا می‌گوید. عزیز اما پشت چشم نازک می‌کند و می‌گوید: «می‌مردی یک مجلس ختم برایش بگیری؟» دوست‌محمدآغا جواب می‌دهد: «نمرده بود خب، چیزی روی دستمان نبود که بشوریم و دفن کنیم.» عزیز لب می‌گزد و تف‌تف می‌کند و مستوره ‌جان هم ساکت می‌ماند.

شما می توانید با خرید کتاب ماه شرف از بانک کتاب یکتامهر در سریعترین زمان ممکن آن را درب منزل یا محل کار خود تحویل بگیرید.

تلفن:                                                                                      66403535-021