کویر تشنه
بخشی از کتاب کویر تشنه :
اردشیر مشتی به صورت عادل زد و با هم درگیر شدند . هرچه سعی کردم آرامشان کنم ، موفق نشدم . سرانجام عادل روی اردشیر نشست و با مشت به صورتش کوبید و گفت :
" این بخاطر تلفن های بی موردی که به زن من می زدی . این بخاطر رابطه ای که باهاش داشتی و به دانشگاه می بردی و می آوردیش . این بخاطر اینکه مینا ازم جدا شد . این بخاطر آبرویی که از خودم و خونواده ام بردی و بابام دق مرگ شد این بخاطر اون بچه ای که تو شکم مینا از بین بردی . این بخاطر چاقوکشی هات . این ها هم به خاطر شلاق هایی که به بچم زدی ، بی شرف."
به عادل التماس کردم که ولش کند . تمام دهان و بینی اردشیر پر از خون بود . اردشیر گفت :
" عادل بسه ، تو رو روح پدرت دیگه نزن ."
عادل کوتاه آمد. درحالی که نفس نفس می زد گفت :
" یه بار دیگه رو مینا و بچه ی من دست بلند کنی ، می کشمت . اردشیر، فکر نکن مینا بی کس و کاره . پدرش بخاطر من طردش کرده اما من هیچ وقت ترکش نمی کنم . مثل برادر پشتش ایستاده م . تا بیمرم ، نمی ذارم سر مینا مسلط بشی. مینا مادر بچه ی منه . فهمیدی یا نه ؟ "
کویر تشنه
ویژگی ها | |
---|---|
ناشر: | پیکان |
نویسنده: | مریم اولیایی |
برند | نشر پیکان |