نوبت عاشقی
با حسرت از ان سوی خیابان به تابلوی بزرگ وزیبای کتاب فروشی نگاه کرد و یاد روزهایی افتاد که در فضای خنک ومطبوع که انباشته از بوی کاذ ن وصحافی بود کتا هارا نگاه میکرد واز دنیای رنگارنگ جلدها به ورق های سفید وخطوط ریز وسیاه سرک میکشید . اه کشید وسر برگرداند تا سوار ماشینش شود اما با انگیزه ای ناگهانی از خیابان گذشت.چر باید عجله میکرد؟چکار مهم وبزرگی داشت؟ان او که هیچ دلش نمیخواست به خانه برگردد.هرچه دیرتر می رسید برایش بهتر بود لحظه ای پشت ویترین شیک ایستاد ونگاهی گذرا به جلد کتاب ها انداخت بعد به تصویر مبهمش در شیشه ی به دقت پاک شده ی کتاب فروشی نگاه کرد وبنا به عادت دستش ره دوطرف چادرش گذاشت وان را جلو کشید وبا انگشت اشاره موهای خیالی را زیر مقنعه سفت ومحکمش داد ونفس عمیقی کشید.بعد با طمانیه در کتاب روشی را هل داد وصدای موسیقی دل انگیزی از زنگ بالای سردر شنید وناگهان غرق در خوشی شد.چند نفری در کتاب فروشی بودند که توجهی به او که تازه وارد شده بود نمیکردند. میز جلویش طبق روال همیشگی به عناوین تازه اختصاص داشت به اهستگی جلو امد وبه نام وعنوان ها زل زد...
نوبت عاشقی
ناشر:
|
روشا
|
نویسنده:
|
تكين حمزه لو
|
نظرات کاربران درباره نوبت عاشقی
نظری در مورد این محصول توسط کاربران ارسال نگردیده است.
اولین نفری باشید که در مورد نوبت عاشقی نظر می دهد.
ارسال نظر درباره نوبت عاشقی