بعد از او
تهران : سال 1372 آفتاب همه جا پهن شده بود . حتي روي ايوان كه اكثر اوقات سايه بود . سرو صداي بهم خوردن ديگ و سيني و همهمه زنهاي همسايه كه بلند بلند با هم حرف مي زدند حياط كوچك را پر كرده بود .
هركس حرفي مي زد و با صداي بلند به بغل دستي اش فرمان مي داد انگاربا اينكار مي خواست ثابت كند كه كار دارد و كارش هم خيلي مهم است .
محبوبه با خشنودي ذاتي اش وسط حياط ، روي چهارپايه چوبي و كهنه اش نشسته بود و نرم نرمك برنج هاي توي سيني را با انگشتهاي ظريفش پس و پيش مي كرد .
ظاهراً تمامي حواسش به دانه هاي سفيد و ريز برنج بود اما در واقع در افكار و روياهايش غرق بود . طبق معمول هميشه ! هرازگاهي با صداي ناگهاني سيني يا در ديگي كه تا روي زمين آرام بگيرد چند ثانيه اي با صداي بلند و اعصاي خردكني شيون مي كشيد ، از جا مي پريد اما چند ثانيه بعد ، دوباره به دنياي خيالش برمي گشت .
سرخوش فرم و زيبايش پربود از فكر و خيال ، اما تمام اين فكر و خيالات حول محور شوهر و سه بچه اش دور مي زد . گاهي خودش هم از دست خودش شور مي زد ؟ چرا مدام به فكر همه چيز و همه كس بود جز خودش ؟ با زناخودآگاه فكر كرد ايمان ديشب تا چه وقت بيدار بود ؟ بعد خودش جواب خودش را مي داد :
« حتماً تا وقتي كه يه بار ديگه كتابش را دوره كنه خدا كنه امروز هم يكبار دوره كنه و مشغول بازيگوشي با فراز و فرشاد نشه .
البته خودش پسر مسئولي است ولي خوب به هرحال بچه است و وقتي با پسرخاله هاش مي افته ، ديگه سراز پا نمي شناسه ...»
بعد از او
ویژگی ها | |
---|---|
ناشر: | شادان |
نویسنده: | تكين حمزه لو |
برند |
|