یک قدم تا عشق

وضعیت موجودی موجود
0 رای
برند نشر علی
ناشر: علی
نویسنده: اعظم طهماسبی
قیمت قبلی: 185,000 تومان
قیمت: 175,000 تومان

کتاب یک قدم تا عشق
نویسنده: اعظم طهماسبی
انتشارات: علی

یک قدم تا عشق

باد سرد پاییزی به صورتم تازیانه می زد، زیپ پالتویم راتا روی چانه بالا کشیدم و بی صبرانه به انتظار تاکسی ماندم. دردل مدام به فواد بدوبیراه می گفتم که حاضر نشده بود قید خوابش را بزندو مرا به دانشگاه برساند. اگرچه فواد تمام شب گذشته را شیفت شب بود ودر بیمارستان به مداوای بیماران مختلف پرداخته بوداما باز هم انتظار داشتم که مرا در این های سرد به دانشگاه برساند.

با شنیدن صدای بوق تاکسی به خودم آمدم و بدون معطلی خودم را روی صندلی آن انداختم. ساعتی بعد در هیاهوی دختران و پسرانی که به دانشکده هجوم می آوردند خودم را گم کردم. مغرورانه و با گامهایی محکم بدن توجه به اطرافم به طرف سالن کلاسها رفتم. از دور ندارا دیدم . ازهمانجا برایم دستی تکان داد و من باتبسمی جواب اورا دادم. و به طرفش رفتم. ندا تنها همکلاسی بود که موفق شده بودم با او رابطه برقرار کنم. در واقع اخلاق من به گونه ای بود که خیلی به ندرت پیش می آمد با کسی صمیمی شوم.

ا خنده کوتاهی کردم و گفتم: همشو پیشکش تو من نه احتیاجی به خاطر خواه دارم و نه دوست دارم کسی مدام مثل کنه به پروپایم بپیچد اصلا من از چنین عشق و عاشقی هایی متنفرم . ندا با لحن جدی گفت: واقعا که دختر عجیبی هستی . آخه مگه میشه آدم کسی رو دوست نداشته باشه؟ اصلا به نظر من اگه عشق تو زندگی آدمی نباشه زندگی کردن براش مفهومی نداره .

البته فواد که سال قبل که فارق التحصیل شده بود توانست تخصصش را در رشته اطفال بگیرد وو یک مطب برای خودش دایر کنداما من چند سالی ازز اون کوچک تر و هنوز نیمه راه بودم تا بتوانم مدرک پزشکی ام را بگیرم. ان روز من بیشتر ساعت را کلاس عملی داشتم و بیشتر وقت خودم رادر آزمایشگاه گذراندم، این ساعت ها به حدی برام خسته کننده بود که به محض پایان کلاسها خیلی زود از ندا خدا حافظی کردم و از دانشگاه خارج شدم. هنوز چند قدمی به جلو بر نداشته بودم که با صدای بوق ممتد اتو مبیلی که از پشت سرم شنیدم به عقب برگشتم و با دیدن فواد به وجد آمدم و با خوش حالی به طرف اتو مبیلش رفتم و با خستگی خودم را بهروی صندلی انداختم.

<span style="&quot;font-size:" 12.16px;"=""> فواد مثل همیشه نگاهی مهربان به من انداخت و بعد گفت: خسته نباشید خانم خانم ها . نفس عمیقی کشیدم و گفتم: مرسی لحظاتی سکوت کردم و بعد دوباره گفتم: فواد جان باید اعتراف کنم گرچه صبح از دستت دلخور شدم که منو به دانشگاه نرسوندی اما حالا با اومدنت به دنبالم واقعا خوشحالم کردی . آخه میدونی ؟ تو این سرما آدم حوصله انتظار کشیدن برای تاکسی رو هم نداره. فواد در حال حرکت گفت: فر نار جان منم به همبن خاطر اومدم دنبالت که حداقل تلافی صبح را از دل نازک نارنجیت بیرون بیارم. درس و دانشگاه چه طور بود؟ -امروز خیلی خسته کننده بود، آخه همش توی آزمایشگاه بودم . -بی خیال ، اونقدر این روزها زود میگذره که بعد ها به یاد همین روزها حسرت می خوری که چه روزهایی بودو چه زود گذشت . خندیدو دوباره گفت: به قول شاعر چون می گذرد غمی نیست . در همون لحظه مسیرش رو عوض کرد با تعجب پرسیدم: چرا مسیرتو عوض کردی مگه خونه نمیریم؟ فواد با خون سردی کامل گفت: عجله نکن خونه هم میریم اما اول باید سر راهم چندتا کتابی رو که از شایان گرفته بودم به او پس بدهم . با حرص به او گفتم: من باش که فکر می کردم به خاطر من اومدی پس خودت این طرفا کار داشتی؟ حالا نمیشه اول منو برسونی بعدش برگردی پیش شایان؟ فواد در جوابم گفت: – اا….فرناز جان چقدر غر می زنی به جای اینکه اینقدر بد اخلاقی کنی برای چند دقیقه دندون روجیگر بزار تا برم کتابها رو پس بدم و زود بر گردم .

رمان یک قدم تا عشق از اعظم طهماسبی توسط نشر علی منتشر شده و از کتاب یکتا قابل تهیه می باشد.

یک قدم تا عشق

ویژگی ها
ناشر: علی
نویسنده: اعظم طهماسبی
برند نشر علی

نظرات کاربران درباره یک قدم تا عشق

نظری در مورد این محصول توسط کاربران ارسال نگردیده است.
اولین نفری باشید که در مورد یک قدم تا عشق نظر می دهد.

ارسال نظر درباره یک قدم تا عشق

لطفا توجه داشته باشید که ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
طراحی و اجرا: فروشگاه ساز سبدخرید