نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت

نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت

کتاب نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت اثر رابین شارما با ترجمه رضا اسکندری آذر توسط انتشارات نون در 224 صفحه به چاپ رسیده است.

رابین شارما نویسنده، سخنران انگیزشی اهل کانادا است.او نویسنده کتاب پرفروش راهبی که فِراریش را فروخت است که این کتاب به بیش از ۷۰ زبان ترجمه شده‌است.

رابین شارما یکی از سخنرانان برتر جهان در زمینه رهبری و تسلط شخصی است که به تازگی یکی از مربیان برتر رهبری در جهان شناخته شده است. به عنوان مجری ، شارما توانایی خاصی در برقراری ازتباط با مخاطبان دارد و در عین حال بینش های غیرمعمول و مفیدی را ارائه می دهد که باعث می شود افراد بتوانند کار خود را به بهترین شیوه انجام دهند، تیم ها نتایج عالی بگیرند و سازمان ها شکست ناپذیر شوند.

بیش از ده سال پیش ، داستان قدرتمند و الهام بخش نویسنده ی کتاب ، رابین شارما ، "راهبی که فراری اش را فروخت" ، به سرعت به یک کتاب پرفروش بین المللی تبدیل شد که به 51 زبان منتشر شد.

سپس، در جشن پانزدهمین سالگرد چاپ آن کتاب ، داستان «نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت» ، که ادامه ی داستان جولیان مانتل ، تاجر موفق است که بحران معنوی او را به یک ادیسه ی فوق العاده فرستاد ،چاپ شده است . او ، اکنون برای رسیدن به هدف واقعی خود در زندگی می آید. شارما ، یک متخصص برجسته در زمینه ی رشد شخصی است ،که داستان جولیان را ادامه می دهد .

شخصیت "جولین منتل در کتاب " راهبی که فراری اش را فروخت" در کتاب "نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت" یکی از اقوام دورش را به سفری ماجراجویانه به نقاط مختلف دنیا می فرستد، تا طلسم ها و نامه های محرمانه اش را جمع آوری کند. نامه های محرمانه حاوی نوشته هایی هستند که تمام آن چه را که جولین طی سال ها درباره ی زیستن یک زندگی خارق العاده آموخته است ، منعکس می کنند. نامه ها مجموعه ای هستند که قرار است به میراث او تبدیل شود.

رابین شارما، این بار در سفری تاثیر گذار و محسور کننده، از تنگه ی بوسفور تا گوردخمه های پاریس و بسیاری جاهای دیگر، درس هایی ارزشمند از شادی حقیقی و موفقیت را با ما در میان می گذارد و... .

قسمتی از متن کتاب:

دالان جدید با یک در نرده‌ای آهنی زنگ‌زده از دالانی که طولش را طی کرده بودیم، جدا شده بود. دالان دوم هم تاریک بود. راهنمایم در فلزی را باز کرد و وارد ظلمات شد. لحظه‌ای مکث کرد و از روی شانه، نگاهی به من انداخت تا خاطرجمع شود به‌دنبالش می‌روم. همان‌طور که مقابل رویم در دل تاریکی ناپدید می‌شد، مردد، در نور ضعیف، به‌دنبالش راه افتادم. چند قدمی پیش رفتم. بعد، پایم به چیزی برخورد کرد. صدایی از جنس چوب در فضا پیچید و میخکوبم کرد. همان لحظه، نور اطرافم شعله‌ور شد. راهنمایم چراغ‌قوه‌اش را روشن کرده بود. یک‌باره آرزو کردم کاش این کار را نکرده بود. نظم و ترتیب مخوف حاکم بر فضا از بین رفت. همه جا پر از اسکلت‌هایی بود که کف زمین اطرافمان پخش شده و مثل آبشاری از دیوارها پایین آمده بودند. نور چراغ‌قوه روی غبار شناور در فضا و تار عنکبوت‌های آویخته از سقف موج می‌انداخت. راهنمایم به فرانسوی گفت: «اینجا برای شماست.» چراغ‌قوه را به‌طرفم گرفت و در همان حین، از کنارم رد شد. آمدم بهش بگویم «چی...»، قبل از آنکه جمله را تمام کنم، مرد بهم تشر زد: «اینجا می‌بینی‌شون.» و بعد، رفت و مرا در عمق پنجاه پایی زمین، تنها، ایستاده میان دریایی از اسکلت‌ها، باقی گذاشت.

شما می توانید با خرید کتاب نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت از بانک کتاب یکتامهر در سریعترین زمان ممکن آن را درب منزل یا محل کار خود تحویل بگیرید.

تلفن:                                                                                      66403535-021