قصه از این قرار بود
کتاب قصه از این قرار بود اثر لائورا والیا سیندی با ترجمه اعظم رسولی توسط انتشارات نی در 264 صفحه به چاپ رسیده است.
این اثر مجموعهای است از حکایتهای گردآوریشده از چهارگوشهی جهان، آمیزهای از افسانه و حقیقت که از پروردگار میگوید، از عشق، از خرد و از تمامی حقایقی که در جایجای عالم هستی و درنهایت، در وجود شاهکار خلقت یعنی انسان نهفته و آشکار است. هر حکایت رمزی و رازی را با ما در میان میگذارد تا شاید بیگانگیها را از میان بردارد و ما را با خویشتن خویش آشناتر سازد. توقفگاهی است هرچند کوتاه برای تأمل در ارزشهایی که انسان عصر تکنولوژی آنها را به فراموشی سپرده است، تأملی دوباره در چراهایی که همیشه با آنها دستبهگریبان بودهایم بیآنکه هرگز پاسخی بر ایشان بیابیم. آری قصه ازاینقرار بود... .
خلاصه رمان:
رئیس قبیلهای صحرانشین که وانمود میکرد عضو فرقه ای «فتوت» یا جوانمردی است همراه با گروهی از جوانان عضو آن فرقه در مراسم ناهاری شرکت کرد. خوردن غذا که به پایان رسید، ندیمهای آمد تا بر دستهای آنان آب بریزد. رهبر صحرانشین از شستن دست امتناع ورزید و گفت: درست نیست که مردان بگذارند آب با دستهای زنی ریخته شود.» اما شخص دیگری پاسخ داد: من سالهاست که به این خانه میآیم و هرگز توجه نکردهام که کسی که آب بر دستهای ما میریزد مرد است یا زن.
قسمتی از متن کتاب:
کلودیو عصا به دست همان جا ماند. نمی دانست با آن چه کار کند. عصایی بود معمولی از جنس چوب، با دسته ای خمیده و نوکی فلزی. غیر از اینها، چیز قابل توجه دیگری نداشت.
کلودیو دو سه بار نوک عصا را به زمین زد و بی هوا سوارش شد. آن وقت بود که آن عصا، دیگر نه عصا بلکه اسب بود؛ کره اسبی سیاه و شگفت انگیز با ستاره ای سفید بر پیشانی که شیهه کشان در حیاط خانه چهارنعل می تاخت و از یالش جرقه می جهید. وقتی کلودیو، حیرت زده و اندکی هراسان، توانست پایش را بر زمین بگذارد، عصا دوباره عصا شد. از سم خبری نبود و یالی هم در کار نبود، بلکه همان نوک زنگ زده قبلی و همان دسته خمیده به چشم می خورد.
کلودیو، نفسش که جا آمد، تصمیم خود را گرفت: « می خواهم باز هم امتحانش کنم. »
دوباره سوار عصا شد اما این بار دیگر عصا تبدیل به اسب نشد؛ شتری شد باشکوه و حیاط هم تبدیل شد به بیابانی بزرگ که باید از آن عبور می کرد. کلودیو نمی ترسید و به دوردست ها نگاه می کرد تا شاید آبادی ای پدیدار شود.
کلودیو درحالی که برای سومین بار سوار عصا می شد با خود گفت: « حتما این عصا جادویی است. » حالا عصا ماشین مسابقه قرمزی شده بود که شماره ای سفیدرنگ روی صندوق عقب داشت و حیاط هم میدان مسابقه ای بود پرسروصدا. کلودیو همیشه اولین نفری بود که به خط پایان مسابقه می رسید.
شما می توانید با خرید کتاب قصه از این قرار بود از بانک کتاب یکتامهر در سریعترین زمان ممکن آن را درب منزل یا محل کار خود تحویل بگیرید.
تلفن: 66403535-021
قصه از این قرار بود
ویژگی ها | |
---|---|
تعداد صفحه: | 264 |
سال چاپ: | 1399 |
قطع: | رقعی |
مترجم: | اعظم رسولی |
مناسب برای: | بزرگسالان |
موضوع: | رمان خارجی |
ناشر: | نشر نی |
نوع جلد: | شومیز |
نویسنده: | لائورا والیا سیندی |