استخوان
کتاب استخوان توسط علی اکبر حیدری در 186 صفحه به چاپ رسیده است.
حیدری یکی از فعالان فیلمنامهنویسی و داستاننویسی ایران است. او پیش از کتاب استخوان، در «تپه خرگوش» و «بوی قیر داغ» ثابت کرده که نویسندهی توانا و خوشفکری است. در مراسم جایزهی هفت اقلیم از رمان تپه خرگوش تقدیر شد، ضمن این که این کتاب توانست به مرحلهی نهایی جایزهی جلال هم راه پیدا کند. حیدری با نوشتن داستانهای متفاوت و خلق فضاهای جدید، توانسته یکی از تاثیرگذارین چهرههای ادبیات ایران باشد.
در این کتاب، نویسنده سعی کرده داستانی تاریک و ترسناک، در فضایی گوتیک بنویسد که تا حد زیادی موفق هم بوده است. وحشت و خشونت، زیرزمینی نمور و تاریک، قبرستان خاموش، رمز و راز و حرفهای سربستهی شخصیتها، همه توانستهاند فضایی هیجانی و دلهرهآور را بهخوبی ایجاد کنند. خط داستانی این کتاب جذاب است و بزنگاههای تاثیرگذاری هم دارد که گاهی با تند شدن ریتم داستان، هیجان خواندن داستان را بیشتر میکند. نثر و قلم نویسنده روان و گیراست. علی اکبر حیدری در این کتاب، چندان قلمفرسایی نکرده و یکراست سر اصل مطلب رفته است. کتاب پر است از ماجراهای پرفراز و نشیب، که نویسنده مجال نمیدهد و از اول تا آخر داستان، مخاطب را با خود میکشاند.
استخوان بیشتر از این که کتابی جذاب باشد، شبیه به یک فیلم سینمایی است. حیدری با تجربه و تخصصی که در نوشتن فیلمنامه دارد، توانسته اثری خلق کند که صحنههای آن مثل یک فیلم جلوی چشم مخاطب جان میگیرند و به همین دلیل مخاطب میتواند خود را بهخوبی در فضای داستان مجسم کند. درواقع رمان استخوان بیشتر شبیه به یک تریلر سینمایی تمامعیار است که ابتدا شروع آرامی دارد و در میانه و بهخصوص اواخر داستان، ریتم تندی میگیرد و با همان ریتم به پایان میرسد. استخوان از آن دسته کتابهایی است که نمیتوانید آن را نیمهکاره رها کنید. فکر پایان کار شخصیتها و گرهها و معماها لحظهای مخاطب را رها نمیکند و این هنر نویسنده است که توانسته با خلق فضایی متفاوت و جذاب، خواننده را وفادار به متن و داستان خود نگه دارد.
قسمتی از متن کتاب:
کاوه رفت بالا سر قبر ایستاد و دست کشید به لبهی شکستهی سنگ قبر. از ردِ کهنگی و شیارهای خاک گرفته معلوم بود که مدتهاست شکسته. هنوز شروع نکرده بود به خواندن فاتحه که صدای نالهی مرتضی را شنید. « کاوه، ولم نکن... نگذار حیوانها ببرندم...». مورمورش شد. بلند شد رفت تا کنارهی قبرستان و نشست روی تخته سنگی کنارِ تنها سنگ قبرِ سالم و به نظر نوی قبرستان. دستش را سایهبان چشمها کرد. میتوانست قبرهای کنار به کنارِ هم را ببیند که هر کدام کسی را در خود داشتند. مرتضی هم قبری داشت، اما در ناکجا. حتی کاوه هم یادش نبود کجا. به پنجههاش نگاه کرد، پنجههای خونی سرمازدهاش و چالهای که خیالِ اندازه شدن نداشت. اگر مرتضی میخواست برای کاوه قبر بکند، چه می کرد با این هیکل گنده و سنگین؟ غیرممکن بود مرتضی توانش را داشته باشد آن همه راه که کاوه او را روی شانه آورده بود او را به دوش بکشد... کسی دست گذاشت روی شانهاش. کاوه جاخالی داد و هراسان برگشت.
شما می توانید با خرید کتاب استخوان از بانک کتاب یکتامهر در سریعترین زمان ممکن آن را درب منزل یا محل کار خود تحویل بگیرید.
تلفن: 66403535-021
استخوان
ویژگی ها | |
---|---|
تعداد صفحه: | 186 |
سال چاپ: | 1398 |
قطع: | پالتوئی |
مناسب برای: | بزرگسالان |
موضوع: | رمان ایرانی |
ناشر: | چشمه |
نوع جلد: | شومیز |
نویسنده: | علی اکبر حیدری |