شلوارهای وصله دار
قصه عینکم
بقدری این حادثه زنده است که از میان تاریکی های حافظه ام روشن و پر فروغ مثل روز میدرخشد. گوئی دو ساعت پیش اتفاق افتاده هنوز در خانه اول حافظه ام باقی است.
تا آن روز که کلاس هشتم بودم خیال میکردم عینک مثل تعلیمی و کراوات یک چیز فرنگی مآبی است که مردان متمدن برای قشنگی بچشم میکذارند. دائی جان میرضا غلام رضا که خیلی با خودش ورمیرفت و شلوار پاچه تنگ میپوشید و کروات از پاریس وارد میکرد و در تجدید افراط داشت بطوری که مردم شهرمان لقب مسیو گرفت - اولین مرد عینکی بود که دیده بودم . علاقه دائی جان در واکس کفش وو کارد و چنگال و کارهای دیگر فرنگی مآبان مرا در فکرم تفقویت کرد. گفتم هست و نیست ، عینک یک چیز متجدداتنه است که برای قشنگی بچشم میگذارند.
این مطلب را داشته باشید وحالا سری به مدرسه ای که در آن تحصیل میکردم بزنیم . قد بنده به نسبت سنم همیشه دراز بود . ننه ، خدا حفظش کند، هروقت برای من و برادرم لباس میخرید ناله اش بلند بود.
متلکی میگفت که دو برادری مثل علم یزید میمانید. دراز دراز میخواهید بروید آسمان شوربا بیاورید. در مقابل این قد دراز چشم سو نداشت و درست نمیدید. بی آنکه بدانم چشمم ضعیف و کم سوست چون تابلو سیاه را نمی دیدم بی اراده در همه کلاس ها به طرف نیمکت ردیف اول میرفتم.
شلوارهای وصله دار
ویژگی ها | |
---|---|
ناشر: | بهزاد |
نویسنده: | رسول پرویزی |
برند | بهزاد |