زنی بر پشت لاک پشت ها
تو یه صبح دوشنبه ی اوایل ماه دسامبر برگشتم مدرسه . مطمئن نبودم داروی جدید داره اثر می ذاره یا نه ، اما در خوردنش هم تردیدی نداشتم . احساس آمادگی می کردم و انگار به دنیا برگشته بودم . شاید اونی که برگشته بود خود قدیمی م نبود ، اما باز هم من بود .
مامان با ماشین خودش بردم مدرسه . هارولد تو تصادف کاملا له شده بود و حتا اگه این طور نبود هم از رانندگی وحشت داشتم .
مامان پرسید : \" هیجان زده ای یا عصبی ؟ \"
موقع رانندگی هر دو دستش رو به شکل ده و ده دقیقه ؛ روی فرمون نگه می داشت.
گفتم : \" مضطرب \"
\" معلم ها و همه ی دوستات درکت می کنن ایزا. فقط دلشون می خواد حالت خوب باشه و صد در صد ازت پشتیبانی می کنن و اگه این کار رو نکنن خودم له شون می کنم .\"
لبخندی زدم : \" آخه همه می دونن چی شد . این که اون جوری خل شدم و این ها .... \"
گفت : \" آخه عزیزم کی گفت تو خل شدی . تو همیشه همین قدر خل بودی \"
این بار خندیدم و دستش رو دراز کرد و مچم رو آروم فشار داد .
زنی بر پشت لاک پشت ها
ویژگی ها | |
---|---|
مترجم: | فاطمه جابیک |
ناشر: | میلکان |
نویسنده: | جان گرین |
برند | میلکان |