بیوه
متیوس اوانس مرد خوشحالی نبود . پلیس بدون هیچ اخطاری در خانه اش را زد و زنش با یک نوزاد و بچه ی دو ، سه ساله در را باز کرد . باب اسپارکس مودبانه لبخند زد و سالموند ، مضطرب کنارش ایستاده بود .
افسر جوان قبول کرده بود تا با رییس پیرش به خانه ی آن مرد برود و در بزند ، اما می دانست که خودش را قاطی ماجرا میکند . اگر مافوقش می فهمید ، کتاب را سمتش پرت میکرد. اما اسپارکس او را راضی کرده بود . گفته بود دارند کار درست را انجام می دهند .
\" می دونم من الان تو پرونده نیستم \"
\" شما حذف شدین قربان \"
اسپارکس گفت :\" درسته . مرسی که یاد آوری کردی سالموند . اما من باید اونجا باشم . من از ته و توی قضیه پرونده خبر دارم و می تونم دروغ ها رو تشخیص بدم. \"
سالموند می دانست که حق با اسپارکس است و به پلیس زنگ زد تا اطلاع دهد که ماموریت را انجام می دهد ، اما به محض اینکه گوشی را گذاشت احساس فشار و حالت تهوع کرد .
بیوه
ویژگی ها | |
---|---|
مترجم: | پگاه ملکیان |
ناشر: | میلکان |
نویسنده: | فیونا بارتن |
برند | میلکان |