ایوانف
کتاب ایوانف ( نمایشنامه ) اثر آنتوان چخوف با ترجمه سعید حمیدیان توسط انتشارات قطره در 136 صفحه به چاپ رسیده است.
پرسوناژ اصلی این نمایشنامه، نیکلای الکسیویچ ایوانف مردی است باطنا نیک، خوشقلب و معصوم، اما ناتوان در عالم عمل، که قضا را محصور در محیطی سرشار از اعمال و اقوال مبتذل، کج فهمی، اتهام و افتراست. حتی نزدیکان او، از مباشر یا پیشکار او گرفته تا دوستان و آشنایانش، شناخت درستی از او ندارند و دائما یا در مورد او شایعه میپراگنند یا شایعات را باور میکنند. زنی دردمند و مسلول دارد که ماههای آخر عمر را میگذراند، زنی که ایوانف را عمیقا دوست میدارد و به خاطر او و ازدواج با او قید پدر و مادر مخالفخوان با این ازدواج را زده و حتی از دین یهود به مسیحیت گرویده و در حقیقت جز شوهر کسی را در این جهان ندارد و تنها دلخوشیاش حرف زدن با او یا پیانو زدن برای اوست. اما ایوانف از ملال حکمفرما بر فضای خانه و همسر بیمارش گریزان است و برای رفع بیحوصلگی گاهی عصرها به منزل لیبدف، بوروکرات پولپرست و در عین حال سادهلوح، میرود و در میهمانیهای پر از حرفها و حرکات لوس و بیمعنی (که بهویژه در محیط روشنفکر نمایان آن روز روسیه رواج داشته است) میرود. دختر لیبدف، ساشا، که ابتدا به انگیزه ترحم و دلسوزی نسبت به زندگی بیسامان و ملالانگیز ایوانف جذب او شده، پس از چندی به او دل میبازد و قصد دارد مرد محبوب خود را با احساس نوعی قهرمانی از چنان وضعیتی نجات دهد.
قسمتی از متن کتاب:
جدا بوی عرق می دهم؟ عجیب... در واقع هیچ چیز عجیبی هم نیست. در پلسنیکی ( ۱) به یک بازپرسه برخوردم، و باید بگویم ما دوتایی حدود هشت تا گیلاس بالا انداختیم. مشروب خوری به طور کلّی خیلی مضر است. بگو ببینم، مضر است، نیست؟ ها؟ نیست؟
ایوانف: راستی که غیر قابل تحمل است... دلم می خواست می فهمیدی چقدر دیوانه کننده است...
بورکین: خُب، خُب... متاسفم، متاسفم! دلت خوش! بنشین سرجایت، بلند هم نشو. [ برمی خیزد و بیرون می رود. ] عجب آدمهایی اند، باهاشان حرف هم نمی شود زد. [ برمی گردد. ] اوه، آره، داشت یادم می رفت... بی زحمت هشتاد و دو روبل بهم بده.
ایوانف: هشتاد و دو روبل برای چی؟
بورکین: باید فردا بدهم به کارگرها.
ایوانف: ندارم.
بورکین: دست شما درد نکند! [ شکلکش را درمی آورد. ] ندارم!... نمی دانی باید به کارگرها پول داد؟ نباید داد؟
ایوانف: من سرم نمی شود. امروز هیچی ندارم. صبر کن تا اول برج، تا حقوق بگیرم.
بورکین: اه، بحث کردن سر این جور چیزها با آدمهایی مثل تو چه فایده ای دارد؟... کارگرها برای مواجبشان اول برج که نمی آیند. همین فردا صبح می آیند.
ایوانف: خُب حالا چکارش می توانم بکنم؟ چه لطفی دارد که هی سرم نق بزنی و اذیتم کنی؟ این عادت زشت را از کجا پیدا کرده ای که درست وقتی که سرم گرم خواندن یا نوشتن است مزاحمم می شوی، یا...
بورکین: چیزی که من الان می خواهم بدانم این است: به کارگرها باید پول داد یا نه؟ اه، حرف زدن با تو چه فایده ای دارد!
شما می توانید با خرید کتاب ایوانف ( نمایشنامه ) از بانک کتاب یکتامهر در سریعترین زمان ممکن آن را درب منزل یا محل کار خود تحویل بگیرید.
تلفن: 66403535-021
ایوانف
ویژگی ها | |
---|---|
تعداد صفحه: | 136 |
سال چاپ: | 1402 |
قطع: | رقعی |
مترجم: | سعید حمیدیان |
مناسب برای: | بزرگسالان |
موضوع: | نمایشنامه و فیلمنامه |
ناشر: | قطره |
نوع جلد: | شومیز |
نویسنده: | آنتوان چخوف |
برند | قطره |