زندگی ،عشق و دیگر هیچ

زندگی ،عشق و دیگر هیچ

کتاب زندگی ،عشق و دیگر هیچ به نویسندگی لئوبوسکالیا با ترجمه ی  مهدی قراچه داغی و زهره فتوحی توسط انتشارات نشر دایره منتشر شده است.

بخشي از پيشگفتار كتاب:

در زمستان 1969، يكي از دانشجويان من كه دختري باهوش و حساس بود دست به خودكشي زد. از خانواده‌هاي به نسبت مرفه بود و دانشجويي ممتاز؛ نمرات عالي مي‌گرفت، اجتماعي بود و هواخوان فراوان داشت. در روز حادثه، در لس‌آنجلس اتوموبيلش را سوار شد و به سمت صخره‌هاي پاليسادز Palisades، مشرف بر اقيانوس آرام رفت. كنار پرتگاه ايستاد و بي آنكه موتور اتوموبيل را خاموش كند به طرف پرتگاه بلند مشرف بر دريا رهسپار شد و از آن جا خود را به پايين افكند و جان سپرد. نه يادداشتي بر جاي گذاشت و نه كلمه‌اي در مقام توضيح. فقط بيست بهار از عمرش مي‌گذشت.

حالت چشمانش را هرگز فراموش نمي‌كنم؛ هشيار، زنده، پر احساس و اطمينان‌بخش بود. گزارشهاي درسي و ارواق امتحانيش هنوز در برابر چشمانم مجسم‌اند؛ به ياد دارم كه آنها را با چه علاقه‌اي مي‌خواندم. يادم هست كه در زير يكي از گزارشهاي درسي او، كه هرگز آن را نديد، نوشتم:

گزارش بسيار خوبي است، روشن، مستند و پر احساس. مطمئنا مي‌تواند مفاد آن را در زندگي «حقيقيت» به كار گيري، گزارش بسيار خوبي بود. اما من از زندگي «حقيقي» او چه مي‌دانستم؟

اغلب از خود با تعجب سوال می‌کنم: راستی اگر حالا بود در چشمها و گزارشهایش چه می‌خواندم، چه برداشتی از آنها می‌کردم؟ حتما طبق عادت از کنار اشخاص و حوادث زندگی می‌گذریم و می‌گذرند و تجربه دوباره آن به همان شکل نخست، میسر نیست.