چقدر خوبیم ما!
انتشارات مروارید به تازگی کتابی را با عنوان «چقدر خوبیم ما» نوشته ابراهیم رها روانه بازار کتاب کرده است؛ کتابی که نویسندهاش متن آن را حاصل تاملات خود در نقد رفتارشناسی ایرانیان در قالب بیانی طنزآمیز عنوان کرده است.
«چقدر خوبیم ما» در برگیرنده یادداشتهایی از ابراهیم رهاست که همگی برای نخستین بار در این کتاب منتشر و برای این کتاب نوشته شده اند.
ابراهیم رها: «ما مردم عین دسته گلیم. لاقل بخشی اول این عبارت دو قسمتی را مطمئنم. رفتار ما، واکنشهای ما، اطوار ما، برخوردهای ما… یکی از یکی بهتر. ما مردمانی زیبا جادار مطمئن هستیم که اعتماد به نفسمان یک جاهایی از آسمان را انشقاق داده است. حالا من در این کتاب سعی کردهام به زبانی که به هیچ جایمان بر نخورد، رفتارهای اجتماعی و فراگیرمان را که تبعاتش صاف میرود توی چشم خودمان مرور کنم. اگر از دسته گل بودن خود، اطرافیان، فامیل، دوست، راننده خطی دور میدان یا سوپر مارکت محلهتان به تنگ آمدید یا به هر چیز دیگر آمدید، این کتاب را بخوانید…»
از متن کتاب:
یعنی اگر داغ و درفش مان کنند و به میخ و سیخ مان بکشند و از دروازه ی شهر آویزانمان فرمایند و… اگر سر به سر تن به کشتن دهیم عمرا که کتاب بخوانیم. ما اصلا یک جور مقاومت عجیبی در برابر کتاب خواندن داریم که تفلون در برابر چسبیدن غذا به ماهی تابه ندارد. چنان نسبت به کتاب خواندن نفوذناپذیریم که ایزولاسیون هیچ پشت بامی نسبت به باران و برف چنین عایق نیست. یعنی حاضریم وقت مان را با خاراندن پسِ سر و شمردن شوره های روی شانه مان تلف کنیم اما دو صفحه یا چهار خط کتاب نخوانیم.
یکی از بارزترین خصوصیات ما ایرانیان که دیگر دارد به شناسنامه مان تبدیل می شود و اوراق هویتی و شاخصه ی ممیزه ی ماست همین کتاب نخواندن است.
جالب این است که تمام دک و پُزمان به گذشته ی مکتوبمان است که بع له… اما به حال و گذشته و آینده ی مکتوب خود به اندازه ی ی تخم گشنیز (مودب برخورد کردم) هم اعتنا نداریم.
عملا و علنا به کسانی که کتاب می خوانند می خندیم. آشکارا اگر کسی کتاب خوان باشد جزو قوم یعجوج و ماجوج می دانیمش. معتقدیم تا وقتی می شود رفت جُردن یا خیابان اندرزگو یا… (هر شهری، محلی) دور دور کرد خریت محض است وقتت را حرام کنی و کتاب بخوانی.
اگر کسی در خانه اش کتابخانه دارد انگار در توالت منزلش بند رخت کشیده و رویش پیژامه آویزان کرده باشد.
در اثاث کشی یخچال سایدبای ساید و حمل و نقل آن برای مان از بدیهیات است اما چهارتا کارتن کتاب را بدبارترین، سنگین ترین و مزاحم ترین اثاثیه می دانیم (جالب این است که عزیزانی که شغل شریف شان همین جابجایی بار و اثاثیه و اسباب کشی است هم از یخچال فریزر و لباسشویی و گاز و کمد… کمتر گله دارند تا از کارتن های کتاب!)
مملکتی که تیراژ کتاب در آن شده پانصد ششصد جلد، مردمانش نباید دکتر بروند؟ یعنی صفا می کنیم برای خودمان. کتاب فروشی ها می شود پیتزافروشی، کتابخانه ها حداکثر شده قرائت خانه ی پشت کنکوری ها، تیراژ کتاب لای باقالی، کتاب خوان ها (اگر بیابیم) اهالی مریخند، ما هم که باحالیم! همه هم که شیرین زبان و طناز و بذله گو، از طرف می پرسی آخرین کتابی که خوانده ای کی بوده؟ می گوید می خواستم آخرین درسم را پاس کنم. بعد هم هرهر می خندد طوری که بیست و یک دندان خراب از مجموع سی و دو دندانش را می شود شمرد. خب کتاب نمی خوانی که مسواک هم نمی زنی بعد می شود این و نق می زنی به قیمت دندانپزشکی!
خوشبختانه تنها مسئله ای که بین تمام صنوف از پزشک و داروساز دندانپزشک تا کارمند و راننده و حسابدار و مکانیک و باغبان و… مشترک است همین کتاب نخواندن است! یعنی اصلا می شود آن را میثاق جمعی ما دانست و یقین داشت همه تا همیشه بر آن وفادار خواهند ماند. کُرد و ترک و فارس و گیلک و مازنی و … هم ندارد. شکر خدا تمام اقوام و طوایف مختلف ما نیز در یک اتحاد ملی-میهنی بر سر کتاب نخواندن به توافق و تفاهمی چنان سترگ دست یازیده اند که بی آن که جایی ثبت اش کنند از هر قانون مثبوت و مضبوطی گرانقدرترمی شمارندش و در پاسداشت آن به جد و به جان می کوشند!
آن طرف دنیا تیراژ کتاب هایشان میلیونی است و یک دهه ای می شود ای بوک را هم فراگیر کرده اند اما ما توانسته ایم طی یک دهه ی اخیر تیراژ کتاب هایمان را به یک سوم کاهش دهیم و از شوق این امر همگی لامبادا برقصیم و احساس شعف کلیه ی منافذمان را پر کند…
چقدر خوبیم ما!
ویژگی ها | |
---|---|
ناشر: | مروارید |
نویسنده: | ابراهیم رها |
برند | مروارید |