البته که عصبانی هستم
کتاب البته که عصبانی هستم توسط دوبراوکا اوگرشیچ در 135 صفحه به چاپ رسیده است.
روبرت صافاریان، منتقد، مدرس و تحلیلگر سینما، است. او در سال ۱۳۵۳ از مدرسه عالی رادیو و تلویزیون ملی ایران در رشتهی کارگردانی فارغالتحصیل شده است. روبرت صافاریان در زمینهی مستندسازی هم فعالیت کرده و مستندهایی همچون وارونگی (۱۳۸۵)، تهران در عکس (۱۳۸۷) و در فاصلهی دو کوچ (۱۳۹۲) حاصل این فعالیت است. علاوه بر این، روبرت صافاریان کتابهای متعددی در حوزهی سینما ترجمه و تألیف کرده که از میانشان میتوان به مواردی همچون تاریخ سینما (نوشتهی دیوید بردول و کریستین تامسون، نشر مرکز)، نشانهشناسی سینما (نوشتهی کریستین متز، انتشارات فرهنگ کاووش) و سینمای کیارستمی به روایت روبرت صافاریان (انتشارات روزنه) اشاره کرد.
این کتاب ابتدا به نویسنده و شرایط اجتماعی و سیاسی کشورش اشاره کرده و سپس نگاه کوتاهی به جستارهای کتاب انداخته است. صافاریان دربارهی ارتباط نویسندگان و روشنفکران یوگسلاوی سابق با مسئلهی تجزیهی این کشور مینویسند: «در آن مقطع اصرار بر حفظ یوگسلاوی و نوستالژی برای یوگسلاوی (یوگونوستالژی) میتوانست نویسنده و روشنفکر را به ورطهی حمایت از ملیگرایی صرب بیاندازد، چرا که در آن شرایط، حفظ یوگسلاوی و حتیالامکان جلوگیری از تجزیهی آن، خط مشی سیاسی صربها بود که از قومگرایان صرب در جمهوریهای غیرصرب یوگسلاوی حمایت و آنها را مسلح میکردند، کسانی که رهبرانشان میلهشوویچ و کارادیچ بعدها به عنوان جنایتکاران جنگی محاکمه شدند. موضعِ کسانی چون اوگرشیچ به منزلهی راه رفتن روی خط باریکی بود که هر آن میتوانستی از یک افراط به افراط دیگری در بغلطی».
آن موقعها اعتقاد سفتوسختی داشتم که بیشتر مردم از رهبران کاریکاتور مانندشان پیروی نمیکنند، آنچه سالها صرف ساختنش کردهاند خراب نمیکنند و آیندهی فرزندانشان را به باد نمیدهند. شاید بتوان این باورها را گردن «نقص» من انداخت. نمیخواستم آنچه بینش معیوبم در طول سالهای قبل به چشم دیده بود باور کنم. و در آن سپتامبر ۱۹۹۱ هم نمیخواستم نشانهای که درست مقابلم بود باور کنم. راستش شاید بهتر بود اجازه میدادم همان پایین توی زیرزمین، همراه دستهی کوچکی از آدمها، آن فکر کوچک چرک در ذهنم جا بیفتد: اینکه خیلیها واقعاً از جنگ سر ذوق آمدهاند. هیجانهای نو ناگهانی پوچی زندگیشان را پرکرده بود؛ یکشبه، سرخوردگیهای فردی مفری پیدا کرده بودند، فقدانهای فردی قابل جبران و تعصبهای فردی رها شده بودند. آنجا، در آن زیرزمین، همسایهای مسنتر مثل موشی با قدمهایی کوتاه آمد توی حوزهی دید «معیوبم» میگفتند او غیرقانونی به آپارتمان پنج خوابه ی پیرزنی رفته که کمی بعد از نقلمکان او مرده بود. از آن به بعد شد مالک آپارتمان. همان روز اول زیرزمین با بازوبندی سرخ و تفنگی کمری توی جیب عقبش سروکلهاش پیدا شد. هیچکس راجع به بازوبند او یا معنایش یا اینکه تفنگ را از کجا آورده چیزی ازش نپرسید؛ با دقت به دستورالعملهای آشفتهاش گوش میدادیم. روز بعد، آقای همسایه معاونی هم پیدا کرد با بازوبند سرخ و تفنگ کمری مشابه. معاون جوان بیکار بود و با همسایهای کوشا و زحمتکش ازدواج کرده بود. یکوقتی که خانم ساعت بیولوژیکش به تیکتاک افتاده بود، مرد جوان را یافت که سه بچه برایش بیاورد و بعد آن بود که هدفهای مرد محقق شدند و ته کشیدند. بازوبند و تفنگ کرامت این ابله را برگردانده بود. منتها تا آنوقت اصلانمی دانست کرامت چیست.
شما می توانید با خرید کتاب البته که عصبانی هستم از بانک کتاب یکتامهر در سریعترین زمان ممکن آن را درب منزل یا محل کار خود تحویل بگیرید.
تلفن: 66403535-021
البته که عصبانی هستم
ویژگی ها | |
---|---|
تعداد صفحه: | 135 |
سال چاپ: | 1398 |
قطع: | رقعی |
مترجم: | خاطره کردکریمی |
موضوع: | سیاست |
ناشر: | اطراف |
نوع جلد: | شومیز |
نویسنده: | دوبراوکا اوگرشیچ |