شتای عمر
سرانجام زمان آزادی گروگانها فرا رسید. دنیا در تب و تاب بود و همهی میکروفونها و دوربینها به سمت ایران. روی پلکان هواپیمای الجزایری در نقطهای دوردست و حفاظت شده در فرودگاه مهرآباد ایستاده بودم. فهرست اسامی ۵۲ و گروگان آمریکایی را در دست داشتم و یک مسئول الجزایری نیز در کنارم بود. گروگانها یک به یک از کنارمان رد میشدند و نامشان را روی فهرست نشان میدادند و همان مسئول علامتی کنار نامشان میزد.
مطلع نیستم گروگانها در دورهی نگهداریشان به تلویزیون یا روزنامه دسترسی داشتند یا نه. در این صورت باید چهرهام برایشان آشنا میبود. روشن بود که مردم آمریکا با ام و مسئولیتم در مقام مسئول و هماهنگ کنندهی کار گروه آزادسازی گروگانها در دولت شهید رجایی آشنایی کامل دارند و این را از سیل نامههایی فهمیدم که بعد از آزادی گروگانها از نقاط مختلف آمریکا دریافت کردن. بروس لینگن، کاردار سفارت که در محل وزارت خارجه نگهداری میشد، اما مرا به خوبی شناخت. به هر حال او در شرایط بهتری بود وچه بسا اطلاعاتی بیش از دیگران از روند ماجرا و دستاندرکاران آن داشت و روزنامههایی به دستش میرسد. یک بار هم مرا در محل نگهداریاش در وزارت خارجه دیده و شاید خاطرهای از آن دیدار در ذهن داشت. او هنگام بالا رفتن از پلههای هواپیما و عبور از کنارم، تمام قد روبه من ایستاد و با احترام کامل دست داد و گفت: «نمیدانم چطور باید از شما تشکر کنم. آقای عزیزی .»
شتای عمر
ویژگی ها | |
---|---|
ناشر: | نشر نی |
نویسنده: | احمد عزیزی |
برند | نشر نی |